زندگی در قاب داستان

ساخت وبلاگ
دختر دستش را بریده بود اندازه ای که نیاز به بخیه زدن داشت. باشوهرش آمده بود. وقتی خواست روی تخت دراز بکشد شوهرش نشست و سرش را روی پاهایش گذاشت. تمام طول بخیه زدن دستش را گرفت و نازش را کشید و قربان صدقه اش رفت. وقتی رفتند هرکسی چیزی گفتیکی گفت زن ذلیلیکی گفت لوس، یکی چندشش شده بود و دیگری حالش بهم خورده بود!یادم افتاد به خاطره ای دور روی همان تخت. خاطره ی زنی با سر شکسته که هرچه گفتم چطور شکست فقط گریه کرد و مردی که می ترسید از پاسخ زن. زن آنقدر از بخیه زدن ترسیده بود که بازهم دست مرد را طلب می کرد و مرد آنقدر دریغ کرد که من کنارش نشستم و دستش را گرفتم و آرام در گوشش گفتم لیاقت دستانت بیشتر از اوست.اما وقتی آن ها رفتند کسی چیزی نگفت! هیچکس چندشش نشد و هیچ کس حالش بهم نخورد...همه چیز عادی بنظر آمد...و من فکر کردم ما مردمی هستیم که به ندیدن عشق بیشتر عادت داریم تا دیدن عشق. زندگی در قاب داستان...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی در قاب داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahmadvojdani بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 12:25

اگه تو حسابت هشتاد و شش میلیون داشتی و یه نفر ده هزار تومنش رو ازت برمی‌داشت، بیخیال بقیه‌ی هشتاد و شش میلیونت می‌شدی به امید این‌که اونی که ده هزار تومنه رو دزدیده پیداش بشه و پولت رو بهت پس بده؟یا ازش می‌گذشتی و به زندگیت می‌رسیدی؟درسته گذر می‌کردی و به زندگیت ادامه می‌دادی!می‌بینی؟ همه‌ی ما هشتاد و شش میلیون ثانیه در روز وقت داریم. نذار اونی که ده ثانیه‌ش رو برات خراب کرده بقیه‌ش هم با حرص خوردن و فکر کردن بهش ازت بگیره.برای چیزهای کوچیک فکر خودت رو آشفته و خسته نکن. زندگی خیلی بزرگتر از این چیزهاست... زندگی در قاب داستان...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی در قاب داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahmadvojdani بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 12:25

به اون دوست صمیمیت فکر کن که قرار بود تو لباس عروسی ببینیش اما حتی دعوتت نکرد!به اون رابطه ای فکر کن که قرار بود بی تو بمیره اما داره خیلی راحت به زندگیش ادامه میده!به اون آرزوت فکر کن که به خاطرش شمع های تولدتو فوت میکردی اما الان رویاهای دیگه جاشو گرفته!عزیزِ من به این فکر کن که ما آدما ؛ قسمتی از سرگذشت همیم ولی قرار نیست همش باشیم!نه اونی که از اول باهاش بودی الان پیشته،نه اونی که الان پیشته از اول باهات بوده!اصلا این زندگی انقدر تو رو بالا پایین میکنه که یاد بگیری تو تنها کسی هستی که همیشه پیشت میمونه!شاید زخم بخوری،حسرت بکشی یا حتی دلت تنگ بشه؛ولی هیچ وقت تموم نمیشی، خودتو تنها نمیزاری !حواست به خودت باشه. زندگی در قاب داستان...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی در قاب داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahmadvojdani بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 12:25